روزای بهاری من
داستان واقعی حتما بخونید پسری ب دختری ک تازه باهاش دوس شده میکه: امروز وقت داری بیای خونمون؟ دختر:مامانم نمیذاره با چ بهونه ای بیام؟ پسر:بگو میخام برم استخر... دختر اومد خونه دوست پسرش پسر:تو ک اومدي استخر باید موهات خیس باشه برو حموم موهاتو خیس کن وقتی دختر میره حموم پسر یکی یکی ب دوستاش زنگ میزنه... پسر و دوستاش یکی یکی میرن حموم و ب دختر... این آخری رفت حموم1ساعت 2ساعت دیدن خیلی دیر کرده رفتن حموم دیدن دخترو پسر رگ دستاشونو باهم زدند و گوشه حموم افتادن و رویه دیوار حموم نوشته : نامردا خواهرم بود...
نظرات شما عزیزان:
яima |